Sunday 1 July 2012

اشکهای و لبخندها


نه پیرو جوان می شناسد نه خرد و کلان. برخی مردانه میدانندش و امروز دیدیم که زنان را نیز گرفتار خود کرده ست. گفته اند در زمان چین باستان رواج داشته ولی هرچه باشد انگلیسی ها مهر رسمیت بر آن زدند. گویا مدرن آن نیز از همین ایتالیا سرچشمه گرفته. کم مانده زمستانی آن را بسازن، همانگونه که ساحلی ش را ساخته اند. جان به جانش کنی رقابت ست و پایِ غیرت به میان می آورد. حال میخواهد در زمین خاکی برگزار شود یا استادیوم ماراکانا، میخواهد شهرآورد باشد یا جام جهانی. دم از عدالت زدند ولی پنهانی خطا کردند و قاضی به میانِ گود کشیدند.محبوب که شد سرو کله تجارت پیدا میشود. بازارش که گرم شد سیاستمداران نیز تماشاچیش. فصل خرید و فروش که میشود، برادر برادر را نمی شناسد. رسانه ها هم دامن می زنند و بازارش را داغ تر میکنند. بردش شادی و سرور برپا میکند و باختِ آن آه از نهادها بلند. هواخواه زیاد دارد و تماشاچی نما هم. زیباترین بخش آن، همان یکدلی ست که میانِ اعضا و هواداران جریان دارد. زمانیکه باهم پیمان می بندند که دوشادوش یکدیگر بدوند و دوستدارانشان دور از ملیت ها و جنسیت ها شانه به شانه آفرین گویان هم صدا می شوند.