Friday 5 October 2012

یادداشت هفته


فصل عوض شد. نه آنکه چهار بار دگرگون می شود. آنکه تغییرش برای خارج از ایرانی هایش اندکی متفاوت است. تعطیلاتی باید می شد و دیداری با خانواده و سفر.
آنچه به کسبش کوچ کرده ایم از نو آغاز شده است. گاهی به ایران که می رویم هوای دانش گاه است و تورین، و بیشتر، در تورین، حال و هوای ایران در سر است و دوست و نزدیک.
نفس نو شده است و شوقی برای تازه ها. همه اش علوم نیست، یا دانش نوین و فناوری ها. سواد دیگری هم در کار است. نه علمیِ تنها که کنکاش جامعه هم هست و فرهنگ. یافته ها به ثانیه است. تجربه است که اندوخته می شود. دیداری است هر روزه با آدم ها با کرده ها، با اشتباه، با درستی و نادرستی. گچ و تخته خیابان است و خوابگاه و منسا و دیدارها، گردش ها و کار گروهی. به سفر، به ناراحتی، به شادی. مشقی است که خواسته یا ناخواسته می نویسیم. می ماند نمراتش. شاید تا به آخر. بعضی را می توان تکرار کرد و بعضی را هیچوقت.
فصل عوض می شود. دوباره. نمره هایی ماندگار باید.


گفتگوی اختصاصی با انوشه انصاری، نخستین زن فضاگرد




دو مصاحبه دیگر هم داشت. یکی با نجوم و یکی شبکه ای فرانسوی. شاید چون دانشجویی بودیم و مشتاق تر نخستین زمان آزاد قراری هماهنگ شد. در اسپانیا و در سفری کاری یافتیمشان. بنا داشتیم از نرم افزاری زیاد استفاده نشده برای مصاحبه استفاده کنیم. Hang out فرضشان بر مصاحبه ای شنیداری بود و ما بر تصویری. سرانجام به سختی یکدیگر را در گوگل پلاس یافتیم و مصاحبه
آغاز شد. شش نفر مصاحبه گر شدیم. شیرینی گفتگو، تلخی مشکل فنی ضبط نشدن تصویر را در خود محو کرد. نشریه ی دانشجویی مشکلات خاص خود را دارد. هر چه بود خاطره گفتگویی تصویری در ذهنمان ماند و پرسشها و پاسخ ها که می ماند.
جوایز بسیار گرفته است و شرکتهای اقتصادی موفقی داشته است. سخت مشغول است به کار و همیشه در سفر. نه روز  را هم در فضا زندگی کرده است و سه آزمایش علمی را دنبال کرده است:

پژوهش درمورد علل ک مخونی؛
تأثیر تغییرات ماهیچه ای بر کمردرد؛
تأثیر تشعشعات فضایی بر روی فضانوردان ساکن در ایستگاه بین المللی فضایی و گونه های میکروبی که در آن ایستگاه پرورش داده شده اند.

گفتگوی اختصاصی نشریه دانشجویی تورین در پی می آید:



/طرحی مانند سازمان مللی برای جوانان را در دست اقدام دارم
/هدفی بزرگ یا کوچک در زندگی داشته باشید

نشریه: خیلی‌ متشکریم خانوم انصاری که دعوت نشریه دانشجویی تورین را که شهری کوچک در شمال ایتالیا است و تعدادی دانشجوی ایرانی‌ دارد را پذیرفتید و خیلی‌ از شما ممنونیم. ما مصاحبه‌های شما را مرور کردیم، تصویری و نوشتاری. زیاد از شما سوال شده، سعی‌ کردیم این مصاحبه که امروز ترتیب داده شده به شکلی‌ باشد که ما سوالات کمتر پرسیده شده را از شما بپرسیم. ضمنا تولد شما را هم تبریک می گوییم.

ملودی جوادپور:
۱- خانم انصاری، حدود ۶ سال پیش در همین روزها بود که شما به فضا سفر کردید. کوتاه برایمان بگویید که امروز چه فکری درباره کاری که کردید دارید؟
اولا خیلی‌ خوشحالم که توانستم به یک آرزویی که از بچگی‌ داشتم تحقق‌ بدم و فکر می‌کنم که خیلی‌ سخت کار کردم ولی‌ خیلی‌ آدم خوش شانسی هم بودم که توانستم سفر به فضا را داشته باشم ، برای اینکه حدوداً ۵۰۰ نفر روی کرهٔ زمین هستند که توانستند به فضا پرواز کنند و فقط ۵۰ نفر از آنها خانم‌ها بودند. برای من خیلی اثر مهمی‌ روی زندگی ام گذاشت که بتوانم دنیا و زندگی‌ را جور دیگری ببینم و بتوانم اولویت‌های زندگی ام را عوض کنم و به چیزهایی‌ که به نظرم الان مهم ترند بیشتر توجه کنم.
۲-  در سال ۲۰۰۲ جایزه ای برای کارآفرینی دریافت کردید. کمی بیشتر از این جابزه برای ما توضیح میدهید. 
من چند تا جایزهٔ مختلف برای کار‌هایی‌ که انجام دادم گرفتم، هم در مورد تجارت و هم مربوط به سفر فضا که انجام دادم. خیلی‌ خوشحال شدم که recognition گرفتم، خیلی‌ هایش از دانشگاههایی بود که در آنها تحصیل کرده بودم و خیلی‌ خوشحال بودند که کسی‌ که مدرکش را از آنجا گرفته است توانسته به مقامی برسد و همهٔ این جوایز برای من تنها چیزی که دارد این است که بتواند درس خوبی برای دانشجوهای دیگری باشد که در آن مدارس یا مدارس دیگری تحصیل می کنند و بتوانم سرمشق خوبی برای آنها باشم. خیلی‌ تشکر می‌کنم از کسانی‌ که این جوایز را به من دادن ولی‌ بعضی‌‌ها از من میپرسیدند که این کار را کردی که جایزه بگیری یا شهرت پیدا کنی‌ ولی‌ برای من شهرت مفهومی نداشت و اگر مورد توجه هم قرار نمی‌گرفتم باز هم این کار را می‌کردم.
حمیدرضا علیان:
۳- درباره موفقیت اقتصادی شرکتتان و خریداری شدن آن و چرایی فروشش برایمان می گویید؟ 
من به اتفاق همسرم حمید و برادرش و خواهرم هر سه مهندس الکترونیک هستیم و شرکت‌های مختلفی‌ رو باهم شروع کردیم و چون همه در قسمت تکنولوژی هستیم شرکتهایی که تاسیس کردیم به مخابرات مربوط هستند و لزوما به فضا ربطی‌ نداشتند. وقتی‌ شرکت جدیدی را تاسیس میکنی‌ مثل این است که بچهٔ کوچکی را به دنیا آوردی و از او نگهداری می‌کنید و بزرگش می‌کنید، من خودم بچه ندارم ولی‌ با شوهرم شرکت‌هایی‌ که تاسیس می‌کنیم و گسترش میدهیم خیلی‌ احساس خوبی داریم که میبینیم می‌توان نتیجهٔ کار خودمان و کار همکارانمان را زیر یک سقف بیاوریم و بتوانیم چیزی را از هیچی‌ بوجود بیاوریم و این خیلی‌ احساس خوبی به آدم میدهد که بتوان چیزی را به وجود آورد.
معمولاً شرکتهایی که داریم تا وقتی‌ محصول مان را بسازیم و به بازار ارائه بدهیم و نشان بدهیم که موفق هست، خیلی‌ وقت‌ها شرکت را می فروشیم برای اینکه هرکسی در خودش تواناییهایی را می‌بیند که در آن زمینه خوب هست و چیزهایی‌ هست که آدم درآنها موفق نیست، من و همسرم در زمینهٔ تأسیس اولیهٔ شرکت‌ها موفقیم، سخت کار می‌کنیم ولی‌ وقتی‌ شرکت بزرگتر می‌شود فکر می‌کنیم که ما نمی توانیم بقیهٔ کارها را به نحوه احسن انجام دهیم و شریکی را پیدا می‌کنیم که بتواند شرکت را مدیریت کند و بهتر بتواند شرکت را به مراحل بعدی برساند، به همین دلیل این کار را کردیم.
۴- پروژه كاشف ماجراجوی فضا در چه مرحله ایست؟ یعنی از چه زمان قادر خواهید بود نخستین ۵ نفر را  راهی فضا کنید؟ 
من دقیقا نمیدانم کدام پروژه را میگید ولی‌ با ExPrize یک پروژ را گذاشته بودیم که ده میلیون دلار جایزه گذشته بودیم ،برای هر کسی‌ که بتونه سفینه‌ای را به فضا بفرستد که بتواند سه‌ نفر را به مرز فضا در صد کیلومتری ببرد و برگرداند و همچنین نشان دهد که میتواند این کار را در دو هفته دو برابر انجام بدهد. این جایزه را در سال ۲۰۰۲ اعلام کردیم . در سال ۲۰۰۴ ، ۲۶ گروه از ۱۱ کشور مختلف در این مسابقه شرکت کردند که برنده ‌اش گروهی بود از آمریکا، از ماهاوی، آقایی بودند که مهندس هوا فضای معروفی در آمریکا بودند به اتفاق "پاول آلن" که یکی‌ از اعضای مایکروسافت هستند همکاری کرده بودند. اسم این سفینه "Space Ship 1 " بود. طراحی این سفینه را آقای ریچارد برندسن از شرکت ویرجین خریداری کردند و شرکتی را تاسیس کردند به اسم ویرجین گالاکتیک و در این شرکت سفینه را طراحی کردند که میتواند ۷ نفر را به فضا ببرد و الان در مرحلهٔ تست کردن هستند. فکر می‌کنم سال دیگر این سفینه می تواند آدمهایی مثل من و شما را به صد کیلومتری فضا ببرد.
طناز منفردزاده:
۵- امروز با ۲۰.۰۰۰ دلار چه می کنید؟ اگر ایران بودید با این پول چه می کردید؟ 
سوال سختی است. یعنی‌ اگر  به فضا رفته بودم و ۲۰ میلیون را داشتم یا نرفته بودم و ۲۰ میلیون داشتم؟
طناز منفردزاده: شاید هر دو.
اگر به فضا نرفته بودم ،با این ۲۰ میلیون به فضا میرفتم. الان که این کار را انجام دادم الویتهای دیگری برایم وجود دارد که دارم روی آنها کار می‌کنم. یک مقدارش پروژه‌هایی‌ است که دارم روی آنها کار می‌کنم، با چند تا گروه خیریه کار می‌کنم که پلتفرمی را برای جوانها در سراسر دنیا درست کنم که بتوانند استفاده کنند و سیاستهایی که در دنیا به ثبت میرسد بتوانند آنها را عوض کنند و یا شرکت کنند،چیزی مثل سازمان مللی برای جوانان. جایی‌ که جوانها بتوانند بگویند که برای آیندشان چیه چیز میخواهند به جای اینکه بگذارند کسانی‌ که به فکر جیب و مقام و قدرت خودشان هستند کارهایی بکنند که آیندهٔ این جوانها به خطر بیفتد. این جز پروژه‌هایی‌ هست که دارم روی آن کار می‌کنم.
چند تا جایزه دیگری هم هست در مورد سفر به فضا که داریم روی آنها هم کار می‌کنیم. همچنین در مورد عوض کردن فضای آموزشی بچه ها. این چند زمینه‌ای است که من روی آنها کار می‌کنم.
چون سالیان زیادی است که در ایران نیستم، نمی‌دانم اگر در آنجا بودم چه اجازه‌ای بهم می‌دادند، ولی‌ خیلی‌ دوست دارم که پروژه‌ای را با خانم‌های ایرانی‌ در آنجا انجام بدهم، میدانم که چقدر دسترسی‌ به سرمایه و موقعیتی که بتوانند هنر و علمشان را و یا کارهایی‌ که در آنها تخصص دارند برایشان سخت است. اگر طوری بود که می‌توانستم به آنها کمک کنم حتما این کار را می‌کردم.
۶- با توجه به این که در ایران هم درس خواندید و تا زمان جوانی هم در آنجا زندگی کرده اید، فکر می کنید اگر می ماندید باز هم می توانستید به فضا بروید؟ 
راستش برایم سخت است بگویم ۱۰۰% ولی‌ اگر بخواهم صادق باشم فکر نمیکنم می‌توانستم،چون موقعیتی که در آمریکا به من داده شد را در ایران نداشتم و خیلی‌ خیلی‌ سخت تر می شد که بخواهم این کار را بکنم ولی‌ باید بگویم در ایران میدانم خیلی‌ از خانمها هستند که شرکت‌های موفقی‌ را به وجود آوردند در زمینهٔ تکنولوژی و غیر تکنولوژی. به همین دلیل امکانش بوده ولی‌ خیلی‌ سخت تر از اینجا.
امیررضا شایگان:
۷- با توجه به این که بعد از انقلاب سطح سواد در ایران بالا رفته و بی سوادی بسیار کم شده است، فکر می کنید که زنان تحصیلکرده و با سواد چنین رویاهایی رو می توانند داشته باشند؟

میدانم که این رویا را دارند، داشتن این رویا باعث میشود که اگر این رویا را نداشت نمیکرد. می بینم که برایم ایمیل میفرستند یا روی وبسایتم پست می گزارند که چه کار می‌توانند بکنند، برای من خیلی‌ سخت است که برایشان توضیح بدهم. من میدانم که ایران یک پروژهٔ فضائی دارد که دارند پیشرفت می کنند پس اگه بخواهند بخشی از این پروژه‌های فضائی باشند میتوانند. در غیر اینصورت می‌توانند با شرکت‌هایی‌ که خارج از ایران هست همکاری کنند برای اینکه بتوانند کارهایی‌ در مورد پرواز به فضا انجام بدهند. ولی‌ آرزو و امیدی که آدم در دلش داشته باشد باعث می شود وقتی‌ موقعیتی برایش پیش می آید آن موقعیت را ببیند و بتواند راهی‌ را پیش بگیرد که در زندگی‌ موفق شود. اگر انسان بگوید که من نمی‌توانم کاری بکنم ،چون از فردایش خبر ندارد برای همین نباید این طور فکر کند. انسان همیشه باید این امید را در قلبش داشته باشد که بتواند وقتی‌ موقعیتی برایش پیش می آید از آن به خوبی استفاده کند 

.
۸- وقتی از ایران خارج شدید، و ادامه تحصیل دادید چه تفاوتهایی را در آموزش و پرورش ایران حس کردید؟ 
من کلاس ۱۱ را تمام کرده بودم که به آمریکا آمدم، چون انگلیسی‌ اصلا صحبت نمی کردم مدرسه رفتن برایم سخت بود، در ابتدا من را کلاس نهم گذاشتند و من خیلی‌ پسرفت کردم به جای اینکه پیشرفت کنم. بعد که توانستم زبان را خوب یاد بگیرم چیزی که متوجه شدم این بود که تحصیل در ایران و چیزهایی‌ که ما در آن سال آخر می خوانیم خیلی‌ پیشرفته تر است. من شاید چون فقط آمریکا را میدانم با آمریکا مقایسه می‌کنم،اروپا رو نمی‌دانم. ولی‌ سطح درسی‌ در مدارس ایران خیلی‌ بالاتر است از خیلی‌ جاهای دیگر و مخصوصاً آمریکا. در مدارس ایران توجه خیلی‌ به مسائل علمی‌ هست و به مسائل هنری خیلی‌ توجه نمی شود، ولی‌ اینجا فعالیتهای مختلفی‌ هست که به آنها اهمیت داده می شود و بچه‌هایی اگر میخواهند در این رشته‌ها موفق بشوند این موقعیت برایشان در سالهای پایین تر در مدرسه هم هست. وقتی‌ وارد دانشگاه می شوید،برایم سخت است مقایسه کنم چون من در ایران دانشگاه نرفتم پس نمی‌دانم چگونه مقایسه کنم، ولی‌ از چند تا از دوستانم که دانشجویان دانشگاه شریف هستند شنیده ام و فکر می‌کنم که سطح دانشگاه‌ها بهم نزدیک باشد. تنها تفاوتی‌ که فکر می‌کنم وجود دارد دسترسی‌ محدودتر به تجهیزات و آزمایشگاه‌های کامپیوتر و امکاناتی که برای تحقیقات لازم دارند باشد در صورتی که اگر در آمریکا باشید این امکانات بیشتر است و شرکت‌هایی‌ هستند که با دانشجو و دانشگاه‌ها همکاری می کنند که تحقیقات مهمی‌ را انجام بدهند، فکر می‌کنم این موقعیت‌ها در ایران کمتر است، ولی‌ باز همم می گویم من خودم چون در ایران دانشگاه نرفته ام نمی‌توانم ۱۰۰% مقایسه کنم.
پریناز سیاح:
۹- تا به حال در فکر فراهم آوردن فرصتهایی برای ایرانیان از بورسیه های تحصیلی تا امکاناتی در ایران و انتشار نشریاتی به فارسی و ... در موضوع و رشته هوا و فضا برای ایرانیان بوده اید؟ 
من چون مقیم آمریکا هستم، کارهایی‌ که در ایران می‌توانم انجام بدهم خیلی‌ محدود هست، برای همین در ایران تنها کاری که کردم مجله‌ای هست به اسم نجوم که با آنها همکاری و پشتیبانی شان کردم. قبل از اینکه تحریم‌ها خیلی‌ سخت تر بشود برای بچه‌هایی‌ که موقعیت خوبی نداشتند که به مدرسه بروند کمک می‌کردم برای تحصیلاتشان. ولی‌ در آمریکا در زمینه بورس تحصیلی‌ با چند تا دانشگاه همکاری می‌کنم، اگر بخواهید کاری را در آمریکا بکنید خیلی‌ سخت است که بگویید صرفا برای ایرانیهاست ولی‌ می‌توانم بگویم برای کسانی‌ هست که از خاور میانه می آیند یا می توانید در پروسهٔ انتخابتان آنها را انتخاب کنید ولی‌ بیشترین سعی‌‌ام برای خانمها بوده است که می خواهند در زمینه علمی‌ کاری انجام بدهند بورس‌های تحصیلی‌ بدهیم.
۱۰- حضور و موفقیت های علمی و تحصیلی دختران ایرانی افزایش شگرفی داشته است (بالای ۶۰٪ از پذیرفته شدگان کنکور، تمایل به ادامه تحصیل و ...) این افزایش را ناشی از چه می دانید؟ 
راستش سوال سختی است و باید بگویم خیلی‌ خوشحالم از این امر و هرجایی که می روم این را می گویم،چون فکر می‌کنند دختر‌های ایرانی‌ موقعیت دانشگاه رفتن را ندارند. این خیلی‌ امر عالی‌ ایی است و خیلی‌ خوشحالم که این ها را می بینم، کاش برای این خانمها همین قدر هم موقعیت کاری ایجاد بکنند که بتوانند از تحصیلشان استفاده بکنند. دلیلش امیدوارم این باشد که خانمها کم کم دارند پی‌ می‌برند که می‌توانند هر کاری را میخواهند انجام بدهند و دیگر به این فکر نیستند که زودتر ازدواج کنند تا خرجشان را بدهند یا بچه دار شوند. هدف دیگری هم در زندگی شان هست، همین که بتوانند آرزوها و اهدافی‌ را برای خودشان در نظر بگیرند برای همین علاقه مند می شوند که به دانشگاه بروند برای همین امر خیلی‌ جالب است وقتی‌ نگاه می‌کنیم، با اینکه می‌دانیم خیلی‌ فشار روی خانمها زیاد است، علیرغم این فشار‌ها توانستند باز هم پیشرفت کنند و کارهایی‌ را بکننند که بتوانند در سطح جهانی‌ شهرت پیدا کنند و بتوانند در دانشگاه‌ها آنقدر موفق باشند. به همین دلیل من همیشه به همه می گویم خانم‌های ایرانی‌ در سراسر جهان مخصوصاً در خاور میانه تک هستند.
طناز منفردزاده:
۱۱- دختران و پسران بسیاری این روزها برای ادامه تحصیلات ازخانواده وشهروکشورشان دورمی شوند و به خارج از ایران می آیند. به هر حال سختی و دوری را به جان می خرند و به تحصیل مشغول می شوند. این دوری ها آثار و تبعاتی هم دارد. شما به عنوان کسی که همین انتخاب را داشتید این انتخاب و آثارش را چگونه ارزیابی می کنید؟
همانطور که گفتید خیلی‌ سخت است، من خودم وقتی‌ که از ایران خارج شدم، اولین بار بود که به خارج از کشور می آمدم. برایم خیلی‌ سخت بود و ۶ ماهه اول می‌گفتم که می‌خواهم برگردم و نمی‌خواهم بمانم. انسان خیلی‌ احساس غریبی می کند و احساس می کند که به اینجا تعلق ندارد و احساس خوبی نیست، من فکر می‌کنم هرچه سن بالاتر باشد سخت تر هم می شود، وقتی‌ یک نفر ۷،۸ سالش باشد و به خانواده بیاید خیلی‌ راحت تر قبول میکند، برای همین کار سختی است، تنها چیزی که فکر می‌کنم کمک می کند که انسان سختی ها را تحمل کند و دوام بیاورد این است که هدفی‌ را داشته باشد ، به خاطر کاری که می‌خواهد انجام بدهد آماده باشد و یا اینکه واقعا موقعیتش در ایران مشکلاتی را داشته باشه که ماندن برایش خیلی‌ سخت باشد، وگرنه خیلی‌ از دانشجویانی که من با آنها صحبت کردم چه در آمریکا تحصیل می کنند و چه در ایران، یکی‌ از این دو بود است، یا موقعیت شغلی‌ برایشان وجود نداشته و یا یک هدف تحصیلی‌ داشتند که در ایران نمی توانستند انجام بدهند و یا اینکه احساس می کردند نمی توانند در ایران بمانند. به همین خاطر اگر در ایران بشود موقعیت شغلی‌ فراهم گردد که بتوانند زندگی‌ خوبی برای خودشان بسازند و امید به آینده داشته باشند، فکر نمی کنم کسی‌ به راحتی‌ این تصمیم را بگیرد که از ایران خارج بشود و بخواهد جای دیگری بماند، برای همین این نشانه‌ای که فکر می‌کنند در ایران آن موقعیت برایشان وجود ندارد، ولی‌ خیلی‌ سخت است که برای من سخت بود و میدانم برای همه کسانی‌ که می آیند هم سخت است، مخصوصاً اگر خانواده هم در ایران باشند.
امیررضا شایگان: خانم انصاری در مورد بورسیه‌هایی‌ که گفتید بچه های ایرانی‌ تورین استقبال می‌کنند!
۱۲- آیا فرهنگ ایرانی که با خود دارید تناقضی با فرهنگی که در آن زندگی می کنید نداشته و یا ندارد؟ این فرهنگ تاثیری هم بر روی شما داشته است؟ 
۱۰۰% فرهنگ آمریکا با فرهنگی‌ که در ایران بزرگ شده بودم خیلی‌ فرق می کرد ، هنوز هم خیلی‌ فرق می کند،بیشترین تفاوت در روابط خانواد‌گی است، در روابط مادر و فرزند خیلی‌ فرق می کرد و مقداری هم در مورد روابط جامعه با یک شخص . من فکر می‌کنم توانستم برای خودم مقداری از فرهنگ ایران را نگه دارم، بعضی‌ ارزش‌ها با شخصیت من بیشتر همخوانی دارد و سعی‌ کردم آنها را نگه دارم و مقداری هم از چیزهایی‌ که در آمریکا بوده است که به نظر من چیزهای خوبی بوده اند هم من استقبال کردم از آنها.  این موضوعی است که طول میکشد، مثلا برای مادر من آمدن به آمریکا خیلی‌ سخت بود. در آمریکا وقتی‌ بچه ها به سن خاصی‌ میرسند برایشان خیلی مهم است که روی پای خودشان بایستند و خودکفا باشند و استقلال داشته باشند، مادر و پدرهای ایرانی‌ خیلی‌ برایشان این موضوع سخت است که این اجازه را بدهند.
پریناز سیاح:
۱۳- آیا الگوها و یا نمادهایی در میان در میان زنان و مردان ایرانی دارید؟ چه چیزی انگیزه این رویا را در شما ایجاد کرد؟
فکر نمیکنم بتوانم جواب خوبی به شما بدهم. الگویی که من در مورد رفتن به فضا داشتم شخصیتی بود در پیشتازان فضا.
ولی‌ از نظر شخصی‌ چیزهایی‌ را که از دانشمندای ایرانی‌ میخواندم ،شخصیت ابوعلی‌ سینا بود که خیلی‌ برایم جالب بود که چگونه در اینهمه مباحث در آن زمان پیشرفت داشته است. نفر دیگری که در خانواده خیلی‌ برایم شخص مهمی‌ بود پدر بزرگم بود که خیلی دوستش داشتم و خیلی از شخصیتش خوشم می آمد و میدانستم سختی‌های زیادی را در زندگی‌ کشیده است ولی‌ وقتی‌ به او نگاه میکردی همیشه یک آدم آرام و مهربانی بود که احساس آرامش به کسی‌ که با او بود را می داد و برای من خیلی‌ خوب بود. در خانواده مان هم مادرم خیلی‌ سختی کشیده بود و خانمی بود که تونسته بود روی پای خودش بایستد و در آن زمان کار کردن برای یک خانم سخت تر هم بوده برای اینکه بتوانند کار کنند و زندگی‌ خودشان را داشته باشند.
ملودی جوادپور:
۱۴- این تصمیم و سفری که داشتید در زندگی تان آیا تاثیری در زندگی، رابطه با همسر و فرزند و خانواده و یا دوستان تان داشته است؟ اگر داشته آنها چیستند؟
باید از آنها بپرسید تاثیر داشته است یا نه. همانطور که گفتم وقتی‌ در فضا هستید و به زمین نگاه می‌کنید همه چیز‌ آنقدر کوچک به نظر می آید که وقتی‌ فکر می‌کنید در مورد چه چیزهای جزئی در طی‌ روز خودتان را ناراحت می‌کنید و به چه مشکلات کوچکی آدم فکر می کند و خودش را مشغول می کند، به این نتیجه می رسد که هیچ کدامشان ارزش ندارد. تنها چیزی که ارزش واقعی‌ دارد خیلی‌ از این روابط عاطفی است که آدم با اعضای خانواده ‌اش دارد. وقتی‌ من در راکت نشسته بودم و می‌خواست بلند شود، مثل حالت فلش بک بود که برگشتم به عقب و خیلی‌ سریع همهٔ زندگی ام از جلوی چشمم رد شد و در تمام صحنه‌هایی‌ که از جلوی چشمم رد می شد بیشترین چیزی که بود تمام اعضای خانواده و دوستانم بودند که همیشه آنجا بودند و همه طور کمک فکری و عاطفی کردند و دستم را گرفتند که باعث شد در آن روز من آنجا بنشینم و به فضا روم، برای همین هاست که برای من خیلی‌ مهم است و در زندگی‌ شخصی ام سعی‌ می‌کنم به آنها بگویم که چقدر برایم مهمند  تا با آنها باشم وقتی‌ آنها به کمک من احتیاج دارند و بتوانم محبتی را که به من داشتند بتوانم برایشان جبران کنم. اثر دیگری که برای من داشته است این است که وقتی‌ از آن بالا نگاه می‌کنید فقط یک دنیا و یک کره زمین را می‌بینید و ما همه ساکنان این کره زمین هستیم و کشور و دین و مذهب و رنگ پوست دیگر هیچ اهمیتی ندارد برای اینکه از آنجا دیده نمی شود و برای همین کارهایی‌ که می‌کنم و پروژه‌هایی‌ که انجام می دهم بیشتر سعی‌ می‌کنم در سطح جهانی‌ به آنها نگاه کنم، کارهایی‌ که می‌کنم هیچوقت فکر نمی کنم که این کارها را برای شهری که در آن هستم بکنم یا برای ایران. همیشه آدم نا خودآگاه چون در ایران به دنیا آمده و خون ایرانی‌ دارد، گرایش پیدا می کند ولی‌ تبعیضی نمی‌توانم قائل شوم. خیلی‌‌ها که این موقعیت را داشتند،تجربه‌ای مثل من داشتند.
حمیدرضا علیان:
۱۵- نشریه دانشجویان تورین بسیار نوپاست. آرزوهای بیشتر فرهنگی دارد و تاثیر گذاری در جامعه کوچک ایرانی های شهر، از اینکه آن را خواندید و دعوت ما را پذیرفتید سپاسگذاریم، آن را چگونه می بینید؟ خوشحال می شویم که پیشنهاد و ایده های شما را داشته باشیم و پذیرای نقدهای دلسوزانه شما باشیم.
من یکی‌ از لینک‌هایی‌ را که داده بودید نگاه کردم، به نظر می آید که مباحث جالبی‌ را به زبان فارسی نشر می‌کنید که خیلی‌‌ها ممکن دسترسی‌ به آنها را نداشته باشند، برای همین خیلی‌ عالی است که این کار را انجام می دهید، اگر می توانستید این نشریه را به دست کسانی‌ که دسترسی‌ به اینترنت نداشته باشند هم برسانید خیلی‌ خوب خواهد بود ولی‌ میدانم که خیلی‌ کار سخت و پر هزینه‌ای است. من فکر می‌کنم خیلی‌ نشریه جالبی‌ است و خیلی کمک می کند. آن شماره‌ای که من نگاه کردم خیلی‌ مسائل علمی‌ در آن بود برای همین خیلی برایم جالب بود، نمی‌دانم چند تا خواننده آن را میخوانند ولی‌ امیدوارم که هر روز در جامعه بزرگتر و بزرگتر شود و مطمئنم که در آمریکا هم خیلی‌‌ها لذت خواهند برد از خواندن این نشریه.
نشریه:

۱۶- در پایان که شاید هم کلیشه باشد ایرانی های دانشجوی خارج از ایران را پیامی دهید.

تشکر و سپاس از وقتی که گذاشتید و به امید موفقیت. 
پیامی که برای دانشجویان ایرانی‌ دارم در هر جای دنیا که هستند چیزی است که همیشه به آنها گفتم و در مصاحبه هم به شما گفتم و فکر می‌کنم خیلی‌ مهم است که انسان یک هدفی‌ را در زندگی‌ داشته باشد حالا این می تواند بزرگ یا کوچک باشد ولی‌ یک حدی باشد که وقتی‌ اول صبح از خواب بیدار می شود بتواند به آن فکر کند و مشکلاتی را که در طی‌ روز ممکن است با آنها مواجه شود به خاطر آن هدفی‌ که دارد میتواند کمک کند که مشکلات را حل کند، نا امید نشود و بتواند به راهش ادامه دهد. مخصوصاً که اگر دانشجو‌های ایرانی‌ که از خانواده دورند و دوست‌های زیادی ندارند و اینکه این هدف را داشته باشند که بتوانند خودشان را آرام کنند و بتوانند آرام باشند.
به نظر می آید شما یک گروه خیلی‌ خوبی را در تورین درست کردید و فکر می‌کنم این خیلی‌ مهم است که آدم بتواند یک گروهی از دوستان جدیدی را در جای جدیدی که هست درست کند و بتواند یک گروه حامی‌ داشته باشد. زندگی‌ خیلی‌ بالا و پایین دارد، من خودم در زندگی ام بالا و پایین زیاد داشته ام و فکر می‌کنم همه این را دارند و تنها راهی‌ که آدم می تواند با این مشکلات مواجه شود و حلشان کند و نجات پیدا کند همین است. مهم این است که وقتی‌ که فکر میکند دنیا به آخر رسیده است آن آدم دستش رو بگیرد و بگوید نگران نباش فردا روز جدیدی است و همه چیز درست می شود. فکر می‌کنم شماها که باهم هستید این کار را برای هم انجام بدهید و امیدوارم که دانشجوهای ایرانی‌ در هر جا که هستند حداقل یک نفر را پیدا کنند که بتواند برایشان این کار را انجام دهد.

“غذاهایی که دنیا را تغییر میدهند”


تصاویری که حکایت از ، ارتباطی عمیق بین غذا و سرزمین ، رابطه شمال و جنوب دنیا ، تاثیرات ناشی از آینده کره خاکی دارند . این   انتخاب های روزمره ما بر و شهرداری تورینو slow food نمایشگاه که با همکاریبرگزار شده از ۲۸ سپتامبر در میدان کارینیانو شهر
تورینو افتتاح گردیده است .

وقتی از دو حرف می زنم...

جمله حکیمانه ای هست که می گوید : درد اجباری است ، اما رنج  کشیدن اختیاری است . این جمله را در ابتدای کتاب << از دو که حرف می زنم –هاروکی موراکامی >> خواندم . اصلا به این ماجرا کاری نداریم که موراکامی چه قدر نویسنده بزرگی است یا به قول گاردین بزرگ ترین رمان نویس زنده دنیا است. موراکامی علاوه بر نویسندگی یک دونده مسافت بلند حرفه ای نیز بوده است و این کتاب تمام خاطرات و تصاویر و مونولوگ هایی است که به هنگام دویدن به او پهلو می زدند.بعد از شروع این مهاجرت تحصیلی چیزی که مدام به ذهن من چنگ می اندازد شباهت این روزها و احتمالا روز های آینده ماست با این کتاب و در نهایت دویدن .آنچه من در باطن خود احساس کردم و آنچه از دوستان جدید و قدیمی این روزها در تورینو به دریافت من رسیده این است که همه ی ما پا در یک ماراتون لااقل  دو ساله پا گذاشته ایم- ماراتونی که تنها پیمودن سلامت مسیر در آن مهم است نه پیش افتادن از چیزی یا کسی-   در مسیر بلندی که ممکن است پر از درد باشد :درد های جدایی از خانواده و ریشه ها ، دغدغه های اقتصادی –برای بسیاری از ما- ،فضاهای غریبه و  سبک زندگی  جدید و...
هنوز غبار راه را از تن پاک نکردیم دردهای این مسیر درست مثل دردهایی که بعد از همان 40-50 متر اول گریبان دونده استقامت را می گیرند :تیر کشیدن و رگ ها و عصب های عضلات ،ضربان قلب ،دردهای داخل جمجمه یه سراغ ما آمدند:قبول نشدن دوستانمان در امتحان ورودی و اضطراب ملال آورشان،دغدغه های بچه ها برای حل مشکلات اسکان ، ثبت نام و حساب بانکی و ده ها مشقت دیگر که حکما هر چه پیش رویم فرسایش تر خواهند شد .فقط نبیاد بگذاریم این درد ها تبدیل به رنج شوند ، می توان رنج را انتخاب نکرد و لذت دویدن را چشید.
اما مادامی که می توان مسیر تعیین شده را دوید به چیزی غیر از آن نباید فکر کرد ، تنها چیزی که مهم است این است که شور و طروات هر گام به گام بعدی منتقل شود.آدم باید برای پیش بردن گام هایش ضرب آهنگ را حفظ کند. در پروژهای بلند این امر خیلی مهم است. در دویدن به محض تنظبم گام ها آسودگی فرا می رسد.عاملی که بیش از هر چیز به یک دونده مسافت بلند انگیزه می هد انگیزه شخصی است و رسیدن به حد نصاب خود و در این راه شکست و جلو زدن هیچ اهمیتی ندارد  و تنها باید تلاش کرد  در این دویدن از خود به کشف های جدید رسید و مسیر را پیمود.


1* یک بار در هتلی در پاریس دراز کشیده بودم و روزنامه هرالد تریبون را می خواندم ،مصاحبه ای با چند قهرمان دو استقامت نظرم را جلب کرد .خبرنگار پرسیده بود:چه مانترا (اوراد و دعا های هندیان )یا عبارتی به آنها انگیزه می دهد تا کار را دنبال کنند.برای مبارزه با آن همه افکاری که در مسیر 142 کیلومتری در سن طوفان به پا می کنند ،افکاری از عمق گذشته و به دنبال آینده.یکی از دوندگان از مانترایی سخن گفته بود که از برادر بزرگتر که او هم دونده بوده یاد گرفته بود:<< درد اجباری است ، اما رنج  کشیدن اختیاری>> می توان به این صورت مطرح کرد که آدم هنگام دویدن کم کم به این فکر می افتد که:کار عذاب آوری است ،دیگر نمی توانم ادامه دهم.سختی ها و دردهای این راه اجتناب ناپذیر و قطعی است ولی ادامه دادن یا ندادن آن اختیاری است و به خود دونده بستگی دارد که درد آن را به  رنج بدل سازد یا  به لذت دویدن .*

هر وقت رنج ها به گریبانمان چنگ زد شاید بد نباشد گاهی با خودمان زمزمه کنیم تو حالا جایی هستی ،که روزی دوست داشتی اینجا باشی . به هر حال تورین شهر خوبی برای دویدن است ،برای دویدن پارک های سن والنتینو و روفینی از دست ندهید.

1*قسمتی از کتاب وقتی از دو حرف می زنم-هاروکی ماوراکامی نویسنده ژاپنی